پنج چرا بپرسید و کودک درونتان را به کار بیاورید
بچههای خردسال عادتی دارند که سرمشق خوبی برای دنیای کار است. همیشه میپرسند: چرا؟
در مرحلهای از رشدشان دربارۀ همهچیز میپرسند. البته این مرحلۀ رشدشان بهتر از زمانی است که به همهچیز نه میگویند! بگذریم که چقدر اولیای ما در فاز چراجویی ما صبور بودند! اما ما این حس کنجکاوی را ازدست دادهایم. این حس کنجکاوی واقعاً میتواند به هدایت ما کمک کند. در اینجا ابزاری را معرفی میکنیم که «پنج چرا» نام دارد.
پنج چرا را برای تحلیل علتهای ریشهای بهکار بگیرید و سعی کنید که واقعاً علت پشت آن را بفهمید. ببینیم چگونه:
شما و تیمتان مشکلی دارید که این مشکل میتواند از چند مسئله نشئت گرفته شده باشد.
- محصول را در موعد تحویل به مشتری تحویل دادیم، بااینحال دوباره به ما درخواست همکاری نخواهند داد.
چرا نمیخواهند مجدداً با ما همکاری کنند؟
- محصول تحویلدادهشده انتظارات آنها را برآورده نکرد.
چرا محصول انتظاراتِ آنها را برآورده نکرده است؟
- مشتری اظهار میکند که کارکردی ازقلم افتاده است.
چرا مشتری اظهار میکند که کارکرد ازقلم افتاده است؟
- مشتری لیستی از نیازمندیها دارد که با لیستی که ما بهکار بردیم منطبق نیست.
چرا مشتری لیستی از نیازمندیها دارد که از لیست ما متفاوت است؟
- مدیر پروژه شرکت را ترک کرده و انتقال پروژه به مدیر پروژۀ جدید بهطور شفافی صورت نگرفته است.
چرا تغییر مدیر پروژه باعث میشود که ما نسخۀ اشتباه یک مستند را بهکار بگیریم؟
گاهی به بیش از پنج چرا و گاهی به کمتر از پنج چرا لازم است. مسئله این است که باید به پرسیدن ادامه بدهید تا به دلایل مناسبی برای این مشکلی که تحلیل میکنید دست یابید. البته شاید به بیشاز یک دلیلی که میتوان برای رفع آن اقدامی کرد دست یابید.
مثلاً اعضای تیم را بررسی میکنید و میپرسید چرا چنین میکنند؟ سؤال خوبی است؛ برای شروع به شما کمک میکند. مانع پرسیدن چراها نشوید. خودتان مجبور نیستید که به هر چرایی پاسخ بدهید. این یک تنش تیمی است. میتوانید چراجوییها را به یک پروسۀ جالب و بخشی از فرهنگ تیم تبدیل کنید. از تیمتان بخواهید مثل بچهها رفتار کنند و بپرسند چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟