دفتر مدیریت پروژهکنترل و مدیریت پروژهمطالب ویژه

روزی روزگاری… مدیر پروژه‌ای بود…

داستانسرایی، همان‌طور که برای آموزش پیر و جوان بهترین وسیله است، یکی از ابزار مدیریت پروژه است. چرا در مدیریت پروژه از منابع مختلف استفاده نکنیم؟ ببینیم که چند افسانۀ محبوب کودکان چه درسی برای مدیران پروژه دارد!

چوپان دروغگو

این داستان معروف ایزوپ را شنیده‌ایم که پسرک چوپانی چندین‌بار با دادوهوار اهالی ده را فریب می‌دهد که به گله‌اش کمک کنند. وقتی گرگ واقعی به گله می‌زند، هیچکس دادوهوار پسر را باور نمی‌کند و گرگ گله را می‌درد.

توقع داریم که حامیان و رهبران ارشدمان کارهای دشوار ما را مدیریت کنند. اما اگر ما بارمان را به دوش بقیه نیندازیم و کارها و مشکلات و ریسک‌هایی را که خودمان می‌توانستیم از پسشان برآییم به آن‌ها محول نمی‌کردیم، جلب نظر آن‌ها به یک نگرانیِ موجه آسان‌تر بود و به‌موقع به ما پاسخ می‌دادند.

داستان قورباغه و عقرب

این داستان را شنیده‌اید که قورباغه‌ای با بی‌میلی عقربی را بر پشتش از یک رودخانه عبور می‌دهد؟ عقرب به قورباغه می‌گوید که اگر نیشش بزند هردو غرق می‌شوند تا قورباغه نترسد و قبول کند که عقرب را بر پشتش عبور بدهد. در میانۀ رودخانه عقرب قورباغه را نیش می‌زند و او و قورباغه غرق می‌شوند؛  زیرا طبیعت عقرب نیش زدن قورباغه است.

شاخص عملکرد هزینه (CPI) یک ارزیابی عینی از سلامت مالی پروژه است و بعید است که وقتی 20 درصد پروژه سپری شده اساساً بهبود بیابد. «تجربۀ وزارت دفاع آمریکا در بیش از 400 برنامه از 1977 تا کنون نشان می‌دهد که، بدون استثنا، هنگام اجرای 15 تا 85 درصد پروژه، CPI رشد قابل‌ملاحظه‌ای ندارد؛ درواقع معمولاً کاهش می‌یابد.»

عملکرد پروژه، مثل عقرب داستان ما، به سختی می‌تواند طبیعتش را تغییر بدهد.

لاک‌پشت و خرگوش

همه داستان لاک‌پشتی را که مغرورانه خرگوش را به یک مسابقۀ دو دعوت می‌کند شنیده‌ایم. خرگوش درابتدای مسابقه به‌راحتی از لاک‌پشت جلو می‌افتد؛ اما باور دارد که غیرممکن است شکست بخورد؛ چرتی می‌زند اما لاک‌پشت سرسختانه ادامه می‌دهد و از او عبور می‌کرد و به خط پایان می‌رسد.

پروژه‌ها بیشتر مثل مارتون هستند تا اسپرینت. اگر تیم ما به‌سختی برای دستیابی به رویدادگاه‌ها (مایلستون‌های) اول تلاش کنند، احتمال دارد سوختشان تمام شود و تا خط پایان بدون سوخت بمانند. اما تیم‌هایی که با سرعت ثابتی کار می‌کنند می‌توانند همیشه کار کنند؛ خلاصه اینکه رهروِ پروژه آن است که آهسته و پیوسته رود!

مورچه و ملخ

در تابستان، مورچه‌های سخت‌کوش مشغول جمع‌آوری غذا و ذخیره کردن آن بودند، اما ملخ استراحت می‌کرد و خوش می‌گذراند. وقتی که زمستان آمد مورچه‌ها آماده بودند و جان سلام به در بردند اما ملخ، که کارهایش را همیشه عقب می‌انداخت، اکنون درمانده و گرسنه ماند.

وقتی که وظایف پروژه‌ها انباشتبه می‌شوند، نشانگان (سندرمِ) دانشجو، یعنی عقب انداختن درس‌ها تا شب امتحان، وظایف پروژه را نیز گرفتار می‌کند. به‌جای اینکه از زمان اضافی، هوشمندانه استفاده شود، تمرکز اعضای تیم با کارهای دیگر به‌هم می‌خورد و وقتی قانون مورفی (هر خطای ممکنْ رخ‌دادنی است) واقع می‌شود، تمام سپرهای آن‌ها ازبین می‌روند. با زمان‌بندی وظایف پروژه‌ها برحسبِ تخمین‌های دقیق و و فراهم کردن ضربه‌گیرها در هر سطح از رویدادگاه‌های (مایلستون) کلیدی، می‌توانیم ریسک‌های شناخته‌شده را بی‌اثر کنیم؛ تا مثلِ ملخ گرسنه و درمانده نشویم.

ویلیا کاتر می‌گوید: «بیشتر مواد لازمی که یک نویسنده با آن کار می‌کند قبل از سن 15 سالگی حاصل می‌شوند.»

شاید این گفته دربارۀ مدیران پروژه نیز صحیح باشد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا