دفتر مدیریت پروژهکنترل و مدیریت پروژهمدیریت تغییراتمدیریت ریسک

کار زیاد یا مدیریت زمان و بهره وری؟

کار زیاد یا مدیریت زمان و بهره‌وری؟

«خودتان را غرق کار نکنید، همه زندگی کار نیست».

«کار می‌تواند لذت‌بخش باشد، اگر دوستش داشته باشید و درست انجامش بدهید و همه زندگی شما نباشد».

دو خط بالا، عموماً بین همه کارمندانی که در شرکت‌ها مشغول هستند، یادآور خروج به‌موقع از محیط کار است! زیرا بدیهی است که فقط خط اول با جدیت بیشتری مطالعه می‌شود و هیچ‌گاه به خط دوم، مخصوصاً قسمت «کار می‌تواند لذت‌بخش باشد، اگر دوستش داشته باشید و درست انجامش بدهید» دقت نمی‌شود؛ علت این است که اصولاً انتخاب شغلی که مورد علاقه و البته با تخصص باشد، دشوارتر از ترک به‌موقع محیط کار است!

اما واقعیتی که همواره کارفرمایان و مدیران را آزار می‌دهد، عدم بهره‌وری بالا در کار و یا همان عدم دریافت خروجی مطلوب (و نه حتی عالی) از کاری است که کارمندانشان انجام می‌دهند. البته نباید فراموش کرد که برخی از شرایط در محیط‌های کاری، عامل این بی‌انگیزگی و بهره‌وری کم است، اما قطعاً این ما هستیم که همواره تعیین‌کننده‌ی شرایط و البته خط دهنده اصلی خواهیم بود. تصور کنید در یک شرکت تعداد کارمندان باکیفیت آن بیشتر از کارمندان بی‌کیفیت باشد، آیا سوددهی شرکت افزایش پیدا نمی‌کند؟ آیا مدیران ارشد کاری جز ایجاد امکانات و امنیت شغلی برای این دسته از کارمندان می‌توانند انجام دهند؟ آیا سایر کارمندان بی‌کیفیت توانایی ادامه دادن به مسیری را که در گذشته طی می‌کردند دارند؟ آیا کارمندان جدید، کارمندان قبلی را از جهت لذت بردن از کاری که انجام می‌دهند، سرلوحه قرار نمی‌دهند؟ و هزاران آیای دیگر که همگی اثبات می‌کنند «شرایط را دستان من و شما رقم می زند».

اینکه خودمان را غرق کار نکنیم، بسیار عالی و پسندیده است اما آیا در زمانی که بیش از نیمی از عمر روزانه خود را مشغول به کسب درآمد برای امرارمعاش هستیم، خروجی مطلوب و در همان حد نیم روزی را داشته‌ایم؟ به‌جرئت می‌توانم بگویم در اکثر مواقع خیر. بیشتر شاهد بی‌انگیزگی، حس خلاص‌شدن و افسردگی بوده‌ام تا احساسات خوب و لذت‌بخشی که همه‌وهمه ناشی از مفید بودن و یا مفید واقع‌شدن است. این موضوع حقیقتاً برای یک مدیر پروژه آزاردهنده و البته نشانه‌ی پایین بودن بازدهی و کیفیت کارکنان است.

فکر می‌کنم برای جلوگیری از بروز این احساسات یک روز برای خودم فهرستی از توانمندی‌هایم را نوشتم؛ بعد از این فهرست، فهرست علاقه‌مندی‌ها را نوشتم و در نهایت، فهرست هدف‌ها! در بین این فهرست بلند، یافتن یک نقطه‌ی مشترک برایم سخت نبود، نقطه‌ای که بتوانم با تمرکز بر دستیابی آن، از توانمندی‌هایم در راه رسیدن به علاقه‌مندی‌ها، هدفمندانه حرکت کنم. به‌نظرم این فرمول به انتخاب شغل موردعلاقه کمک می‌کند.

پس از طی کردن مسیر فوق، می‌توانیم به‌جرئت بگوییم انسان‌های خوشحال‌تری در امور اجتماعی و زندگی شخصی خواهیم بود، زیرا همواره زمانمان را برای اموری صرف کرده‌ایم که از آن‌ها لذت برده‌ایم؛ فکر می‌کنم بسیار شفاف است که کارِ با لذت، حتی در زمانی کوتاه، بالاترین بهره‌وری را خواهد داشت؛ پس چرا اکنون به خط اول این مقاله عمل نکنیم؟

منبع: مقالۀ  سردبیر مجلۀ خط دید شمارۀ یک، مرداد 96

دربارۀ نظریه‌های انگیزش بخوانید:

نظریۀ دوعاملی Herzberg در مدیریت پروژه

نظریۀ انتظار، چگونه با انگیزه افراد را به پیشرفت سوق بدهیم؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا